روش و موضوع علم اقتصاد
مترجم: کریم سنجابی
در آغاز امر سیسموندی از پیروان پرشور آزادی اقتصادی بود. در 1803 یعنی همان سال که کتاب اقتصاد ژان باتیست سی انتشار یافت او هم در کتابی به نام «ثروت بازرگانی» (1) افکار و اندیشه های آدام اسمیت را مورد بحث قرار داد. این کتاب شهرت مختصری بدست آورد ولی سیسموندی پس از آن سالیان متوالی صرفاً به مطالعات تاریخی و ادبی و سیاسی پرداخت. از سال 1818 مجدداً به علم اقتصاد روی آورد. خود او در این باره می گوید: «در این تاریخ من از بحران تجارتی چند سال اخیر اروپا و از مصائب و آلام دلخراش کارگران کارخانه ها به شدت متأثر بودم. مصائبی که در ایتالیا و سویس و فرانسه خود شاهد آن بودم و گزارش های رسمی دلالت می کرد که در انگلستان و آلمان و بلژیک هم وضع بر همین منوال است» (2). در همین اوقات بود که از او خواستند برای دایرةالمعارف ادیمبورگ مقاله ای راجع به علم اقتصاد بنویسد. پس از بررسی مجدد افکار و اندیشه های خویش در روشنایی وقایع و پیشامدهای اخیر با نهایت حیرت دریافت که نتیجه گیری های او با استنتاجات آدام اسمیت به کلی متفاوت است. در 1819 سفری به انگلستان کرد. «به این کشور عجیب که گویی متحمل آزمایشی بزرگ برای تعلیم جهانیان است» (3). اوضاع و احوال آنجا احساسات و اندیشه های او را تأیید کرد. سیسموندی مقاله ی دایرةالمعارف خود را از نو در دست گرفت و به شرح و بسط آن پرداخت و از این کار کتابی که باعث اشتهار او به عنوان عالم اقتصاد شد خارج گردید و در 1819 تحت عنوان پرمعنای «اصول جدید علم اقتصاد» انتشار یافت. از آن پس راه او جدا و انشعاب او از مکتب رسمی انگلستان و فرانسه روز به روز شدیدتر شد. در کتاب دیگر به نام «مطالعات راجع به دانش اقتصاد» (4) که در 1837 انتشار یافت سیسموندی عقاید و آراء کتاب «اصول جدید» خویش را به اتکاء یک سلسله مطالعات تاریخی و تشریحی مخصوصاً راجع به وضع کشاورزان انگلستان و اسکاتلند و ایرلاند و ایتالیا تأیید کرد.
انشعاب سیسموندی مربوط به اصول نظری دانش اقتصاد نیست. در این مسائل برعکس او خود را شاگرد آدام اسمیت (5) می خواند. انتقاد او مربوط به روش و موضوع علم اقتصاد و بالاخره نتیجه گیری های عملی مکتب رسمی است. اکنون استدلال او را درباره ی هر یک از این مسائل مورد بحث قرار می دهیم:
نخست راجع به روش علمی، او با تشخیص صحیح آدام اسمیت را از دنباله روانش ژان باتسیت سی و ریکاردو جدا می کند. می گوید: «اسمیت سعی می کرد هر امری را در حال و وضع اجتماعی مربوط به آن بررسی کند... اثر جاودانی او نتیجه ی مطالعه ی فلسفی تاریخ نوع بشر است» (6). برعکس ریکاردو برای روش انتزاعی که وارد علم کرده قابل سرزنش است. هر قدر مالتوس که «مطالعه ی دقیق و درست وقایع را بر وسعت و قدرت ذهن اضافه می کرد» (7) مورد ستایش او است، به همان اندازه روح او «از قبول انتزاعات و مجردات کلی ریکاردو و شاگردان او» بیزار است. در نظر سیسموندی علم اقتصاد دانشی اخلاقی است که در آن «همه چیز به هم مربوط است» و هر کس بخواهد «اصلی را از امور دیگر جدا کند و فقط به آن نظر داشته باشد» (8) راه خطا می پیماید. دانش اقتصاد قبل از هر چیز مبتنی بر تاریخ و تجربه و مشاهده است. در جای دیگر می گوید: «وضع و حال انسان را باید در جزئیات آن مورد مطالعه قرار داد. باید گاهی به زمان گاهی به مکان و گاهی به صنف و شغل نظر داشت تا آدمی را آن طور که واقعاً هست دید و اثر بنیادهای اجتماعی را بر روی آن فهمید... من با اطمینان خاطر می گویم کسانی که همیشه می خواهند به امور مربوط به علوم اجتماعی کلیت بدهند مرتکب اشتباه و خطای بزرگ می شوند» (9).
هدف این انتقادات تنها ریکاردو و ماک کولو نیست، بلکه ژان باتیست سی هم هست که سعی می کرد علم اقتصاد را منحصر به شرح چند اصل کلی بکند. این انتقادات زمینه را برای روشی فراهم می سازد که بعدها مکتب تاریخی آلمانی افتخار بنیادگذاری آن را مخصوص خویش می داند. طبیعی است سیسموندی که خود مورخ و نقاد مسائل سیاسی و در اندیشه ی اصلاحات فوری و آنی بود نمی توانست اثر بنیادهای اجتماعی و نظام سیاسی را در آبادانی و رونق صنعت و تجارت نادیده بگرید. یکی از موارد صحیح اعمال این روش به عنوان مثال بحث او راجع به آثار احتمالی الغاء کلیه ی مقرارت غلات (10) در انگلستان بود. سیسموندی می گوید این مسأله را به استناد چند اصل و دلیل علمی و نظری نمی توان حل کرد، بلکه با سبک های مختلف بهره برداری از زمین را در نظر گرفت: کشوری مثل انگلستان که اکثر مزارع آن در دست کشاورزان اجاره کار است به زحمت می تواند با رقابت کشورهایی مانند لهستان و روسیه که در آن زارعین دچار نظام بیکاری هستند و تولید گندم برای مالکان «جز چندصد ضربه شلاق که نثار رعایای خود می کنند هزینه ای ندارد» (11) برابری کند.
نظر سیسموندی درباره ی روش، هرگاه راجع به مسائل عملی و یا پیش بینی نتایج آنی قوانین و اصلاحات در شرف انجام و یا توضیح علل وقایع معین و مخصوص باشد بی شک صحیح و غیرقابل ایراد است، ولی وقتی عالم اقتصاد می خواهد گردش و عمل دستگاه جهان اقتصادی را به طور کلی در نظر بگیرید ناچار از تجرید است و خود سیسموندی هم ناگزیر بارها به آن ها متوسل شده، اگرچه با ناشیگری خاص انجام داده است. نقص کامیابی او در استخراج نظریه های کلی و مباحث نظری هم شاید در این ترجیح و تمایل او برای روش مخالف نهفته باشد. به هر حال این کیفیت تا حدی سر خصومت و عناد شدید طرفداران مکتب رسمی را نسبت به کتاب او روشن می سازد، همان ها که سیسموندی پیش از همه لقب «پیروان سنت» (12) به آنها می دهد، و از آن پس این عنوان برای آن ها باقی می ماند (اصول جدید علم اقتصاد، صفحه ی اول).
از آن جمله چیزی مبهم تر و تاریک تر از دلایلی نیست که سیسموندی برای اثبات امکان بحران فزونی عمومی تولید بر مصرف اقامه می کند (13). مبدأ فکر او تشخیصی است که بین «درآمد سالانه» و «تولید سالانه» کشور قائل است. به نظر او درآمد هر سال کشور به مصرف پرداخت درآمد سال بعد می رسد (14). بنابراین، هرگاه تولیدات یک سال بیش از تولیدات سال قبل باشد، قسمتی از محصولات آن غیر قابل فروش باقی خواهد ماند و تولیدکنندگان ورشکست می شوند. سیسموندی چنان صحبت می کند که گویی ملت مرکب از کشاورزانی است که هر سال کالاهای ساخته شده ی مورد نیاز خود را بوسیله ی درآمدهای حاصل از فروش محصولات سال زراعتی پایان یافته خریداری می کنند. در چنین صورتی البته اگر محصولات صنعتی فوق العاده باشد درآمد کشاورزان پرداخت قیمت همه ی آنها را کفایت نخواهد کرد.
ولی در این استدلال دو اشتباه موجود است: درآمد سالانه ی ملت در واقع چیزی غیر از تولید سالانه ی آن نیست، بنابراین غیر ممکن است که یکی کمتر از دیگری باشد از طرف دیگر، این هم صحیح نیست که مجموع محصول یک سال با مجموع محصول سال دیگر مبادله می شود، بلکه همه ی محصولات مختلف هر سال با یکدیگر مبادله می گردند- و یا به عبارت بهتر- زیرا این تقسیم امور اقتصادی به دوره های سالانه با واقعیت امر مطابقت ندارد- محصولات هر آن با یکدیگر مبادله می شوند و هر یک از آنها برای دیگری متقابلاً بازار تقاضایی تشکیل می دهد. ممکن است در زمان معین، موجودی یک یا چند محصول خیلی زیادتر و یا خیلی کمتر از میزان مصرف بازار آن باشد و بنابراین بحران و یا بحران هایی برای یک یا چند رشته از تولیدات بوجود آید، ولی غیرممکن است که در آن واحد همه ی محصولات با هم زیادتر از میزان مصرف باشند. این نکته ای است که بر سر آن ماک کولو و ریکاردو و ژان باتیست سی پیروزمندانه با سیسموندی مجادله کرده اند (15). در کتاب ششم خواهیم دید که چگونه تمام این مسأله را باز هم تازه ترین نویسندگان از نظر درآمد پولی مورد بحث قرار می دهند و چگونه بوسیله ی آن بحران اقتصادی نه «عمومی» بلکه «تعمیم یافته» به آسانی قابل توضیح و توجیه می شود.
معارضه ی سیسموندی تنها مربوط به روش بحث و نظر نیست، بلکه بیشترین اعتراض او به مکتب رسمی راجع به موضوع علم اقتصاد است. می گوید: به نظر اهل مکتب، علم اقتصاد، علم ثروت ها و یا همانطور که ارسطو گفته است «تدبیر گرد آوردن مکنت و ثروت» است (16). در صورتی که موضوع واقعی این دانش، انسان و یا بهتر بگوییم «بهبود وضع مادی انسان» است؛ ثروت را برای خود آن در نظر گرفتن و آدمی را فراموش کردن راه خطا پیمودن است. (17) به همین جهت در کنار تولید ثروت، که تقریباً مسأله ی منحصر به فرد استادان اقتصاد است، باید محلی به همان وسعت و همان اهمیت برای توزیع ثروت قائل شد. درست است که رهبران مکتب رسمی می توانستند بگویند: اگر آنها مقام اول را به تولید ثروت داده اند برای آن است که به نظر آنها تنها شرط پیشرفت توزیع ثروت افزایش محصولات است. ولی این پاسخ سیسموندی را قانع نمی کند. به نظر او ثروت وقتی سزاوار است به این نام خوانده شود که به نسبت شایسته بین افراد جامعه تقسیم شده باشد. خارج از این جهت ثروت نه قابل درک است و نه درخور توجه. به علاوه در تقسیم و توزیع ثروت ها، سیسموندی مکانت خاصی به قول خویش به «فقرا» می دهد، به آنها که وسیله ی معاضی جز بازوان خود ندارند و از بام تا شام در کارخانه ها و مزرعه رنج می برند. آنها هستند که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، و به همین جهت قبل از هر چیز باید اثر اختراعات ماشین و آزادی رقابت و نظام مالکیت را در سرنوشت آنان مورد توجه قرار داد. در جای دیگر از کتابش می گوید: «دانش اقتصاد بیشتر دانش نیکوکاری است. بنابراین، هر چه بالمآل به نیکبختی انسانها مربوط نباشد از آن خارج است» (18).
در واقع آنچه اندیشه ی سیسموندی را به خود معطوف داشته کمتر «علم» اقتصاد به معنی حقیقی کلمه است تا آنچه پس از آن در فرانسه و کشورهای دیگر «اقتصاد اجتماعی» و یا «سیاست اجتماعی» نامیده می شود. ابتکار اصلی او هم در تاریخ عقاید اقتصادی همین است که بررسی این مسأله را آغاز کرده است. ژان باتیست سی از تعریفات و اصطلاحات سیسموندی که مغایر با تعریفات اوست با تبختر و رعونت سخن می راند و می گوید: «آقای سیسموندی علم اقتصاد را دانشی می داند که عهده دار سعادت نوع بشر است. لابد ایشان می خواهند بگویند آن کسان که تأمین سعادت نوع بشر را بر عهده دارند باید معرفت به این علم داشته باشند. بدون شک حکمرانان اگر می خواهند شایسته ی وظایف خود باشند باید علم اقتصاد را بدانند ولی نیکبختی بشر دچار چه فاجعه ی عظیمی خواهد شد، اگر به جای آنکه متکی بر عقل و عمل افراد مردم باشد به دست حکمرانان سپرده شود» (دوره ی کامل دروس، جلد 2، صفحه ی 551) و نیز اضافه می کند: به سبب مفاهیم غلط و اشتباه آمیز نظام مقرراتی بوده که غالب نویسندگان آلمان دانش اقتصاد را با علم اداره و حکومت اشتباه کرده اند».
پی نوشت ها :
1- La Richesse Commerciale
2- اصول جدید، چاپ دوم، صفحه ی 22. تمام آن چه را از این کتاب نقل می کنیم از همین چاپ سال 1827 است.
3- همان کتاب صفحه ی 17.
4- Etudes sur l' Economie Politique، در دو جلد چاپ پاریس 1837 و 1838.
5- اصول جدید علم اقتصاد صفحات50 و 51 «نظر آدام اسمیت نظر ماست، ولی نتیجه ی عملی که ما از اندیشه های او می گیریم غالباً در نقطه ی مقابل نتیجه ای است که خود او گرفته است».
6- همان کتاب «اصول جدید» صفحه ی 56 «آدام اسمیت قبول داشت که علوم مربوط به حکومت علوم تجربی است و بنابراین بر تاریخ ملت ها متکی است. او قبول داشت که استنباط اصول فقط از ملاحظه و مطالعه ی درست و دقیق واقعیات بدست می آید. کتاب جاودانی او... در حقیقت نتیجه ی مطالعه ی فلسفی تاریخ نوع بشر است» و نیز مراجعه کنید به همان کتاب صفحات 47 و 389.
7- همان کتاب، جلد دوم، صفحه ی 268 و نیز صفحات 388 و 389.
8- همان کتاب صفحه ی 56، در جاهای مختلف کتاب با ریکاردو وارد مشاجره می شود. جلد اول، صفحه ی 257 و 300 و صفحات بعد از آن و 336 و 366 و 423 و جلد دوم صفحه ی 184 و 190 و 218 و 329.
9- مطالعات راجع به دانش اقتصاد، مقدمه، صفحه ی 5، سیسموندی قبلاً در کتاب «ثروت تجارتی» خود نیز گفته بود: «دانش اقتصاد مبتنی بر مطالعه ی انسان و انسان ها است. باید طبیعت آدمی و حالت و سرنوشت اجتماعات بشری را در زمان های مختلف و مکان های مختلف شناخت، باید به کتاب های تاریخ و تاریخ نویسان و جهانگردان مراجعه کرد. چنین مطالعه ای... علم فلسفه ی تاریخ و جهانگردی ها است». جلد اول صفحات 14 و پس از آن.
10- Corns Law.
11- اصول جدید علم اقتصاد، جلد اول، صفحه ی 257.
12- Orthodoxie.
13- عدم مهارت سیسموندی در بکار بردن روش استدلال مجرد، از مباحث مختلف کتابش بخصوص از اجمال و ابهام غالب تعریفاتش به خوبی نمایان است. او کار را گاهی «سرچشمه ی همه ی درآمدها» می خواند و زمانی آن را به عنوان «درآمد کارگر» (جلد اول، صفحه ی 96 و 101 و 110 و 113 و 114، جلد دوم، صفحه ی 257 و غیره) معارض سود سرمایه و بهره ی زمین معرفی می کند. وی هرگز فرق بین سرمایه ی ملی و سرمایه ی خصوصی را تشخیص نداده است. مزد کارگر در نظرش گاهی سرمایه و گاهی درآمد است (صفحه ی 379). غالباً اصطلاحات مبهم مانند فقیر و غنی به جای کارگر و سرمایه دار به کار می برد (کتاب دوم فصل 5). مثلاً برای توضیح ترتیب نرخ بندی نفع سرمایه می گوید: «نیروهای اجاره دهندگان (سرمایه) و تقاضاکنندگان آن مثل بازار همه ی اجناس دیگر متعادل می شود و با هم در میانگین متناسبی توافق حاصل می کنند» (جلد دوم، صفحه 36) و نیز همواره درآمد جنسی را با درآمد پولی اشتباه می کند.
14- «این درآمد سال گذشته است که باید محصول سال جاری را خریداری کند» (اصول جدید علم اقتصاد، صفحه ی 120). کمی بعد از آن می گوید: «در واقع و بالاخره عمل هر سال غیر از این چیزی نیست که تمام محصول سال را با همه ی محصولات سال قبل مبادله نماید (صفحه ی 120). سیسموندی برای تفکیک درآمد ملی از تولید سالانه اهمیت زیاد قائل است. چنانکه می گوید: «اختلاط و اشتباه درآمد سالانه با تولید سالانه باعث شده است که پرده ی ضخیمی بر روی تمام دانش اقتصاد کشیده شود. برعکس، هرگاه آنها را از هم جدا سازند امور روشن می گردد و همه چیز با نظریه ی علمی تطبیق می کند» (جلد اول، صفحه ی 366 . 367). ولی در واقع این خود اوست که در اشتباه است.
15- ماک کولو Mac Culloch سیسموندی را در مقاله ای (مجله ی ادیمبورک- ماه اکتبر سال 1819) مورد انتقاد قرار داده است. در مورد ژان باتیست سی به آنچه پیش تر راجع به او گفته شد مراجعه شود. اما با ریکاردو، سیسموندی حکایت می کند (اصول جدید علم اقتصاد جلد 2، صفحه ی 410) که در ژنو در همان سال مرگش دو یا سه بار راجع به این موضوع مباحثه کرده است. ظاهراً سیسموندی سرانجام با چون و چراهای بسیاری به عقیده ی او گرویده است. چنانکه می گوید: «ما مانند ریکاردو به این نتیجه می رسیم که در پایان دوران ثروت، اگر عایق و مانعی آن را متوقف نکرده باشد، تولید خود ایجاد مصرف می کند». با وصف این، اضافه می کند: «اگر شرایط زمان و مکان را در نظر بگیریم... اگر همه ی موانع را که موجب توقف دوران ثروت می شود به حساب نیاوریم» (همان کتاب، صفحه ی 424). سیسموندی از عقاید خویش علیه این سه معارض با دو مقاله در پایان چاپ دوم «اصول جدید علم اقتصاد» خویش دفاع کرده است.
16- Chrématistique
17- «بطور کلی جمع و متراکم شدن ثروت ها در کشور هدف دولت نیست، بلکه بهره مندی عموم افراد ملت از تنعماتی است که بوسیله ی این ثروت ها حاصل می شود... در واقع هرگز ثروت و جمعیت بطور مطلق و جداگانه مظاهر نعمت و آبادانی کشور نیستند، بلکه (مهم تر از آن) ترتیب روابط آنها با یکدیگر است» (اصول جدید، جلد اول، صفحه ی 9).
18- اصول جدید علم اقتصاد، جلد 2، صفحه ی 250 و نیز در جای دیگر می گوید: «هرگاه بنا باشد اداره ی دولت، منافع طبقه ی خاصی از ملت را به زیان طبقات دیگر مورد توجه قرار دهد حقاً حمایت آن می بایستی شامل کارگران روزمزد بشود» (همان کتاب، جلد اول، صفحه ی 372).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}